چقدر از بی حرفی خسته ام
چقدر دلم فریاد می خواد
لعنت به این شهر
که نمیشه تو پشت بومش
فریاد زد
دلم یه جای بی انتها برای یه داد بی انتها میخواد
صبر کن ببینم
برگرد کجا داری میری
چرا فرار میکنی
چـی؟
من فرار میکنم
من عقب عقب میرم
پس چرا برام از پشت دست تکون میدی
پس چرا میگی برو
چـی؟
بابا من که دستم درازه
تو حتی نگاه هم نمی کنی
چـی؟
من روم رو برگردوندم
پس چرا همه چی و عوضی می بینم
من که همیشه میدیدمت
تا سرم رو بالا میگرفتم
حالا چرا بالای سرم فقط چراغه و یه سقف بنفش و آبی و سفید
پس تو کجا رفتی
چـی؟
من رفتم
من که همینجام
رو زمینم
رو زمین
تو یه جایی رفتی که من نبینمت
اه چرا هرجا دست میزنم دیوراه
چه دیوارهای زشتی
چقدر ضخیم
چرا تو این دنیا هیچکس نیست که من بتونم باهاش حرف بزنم و نترسم از این که نخواد گوش بده یا خوابش ببره یا غر بزنه یا حرف بزنه یا ملامتم کنه یا به کس دیگه ای بگه یا دردسر برام درست کنه یا ...............................................................................
زدی تو گوشم نه
دیگه دیر حرفاتو میگیرم
بعد از گرفتن هم نمیفهمم و یادم میره
I"m ok
realy
belive me I"m ok
but
she dosen"t belive
جورج رو میگم
باور نمیکنه
خودش گفته بود باید همیشه خندید
خوب منم میخندم
فقط می خندم
فقط
نسیمی کزبن آن کاکل آیو
مرا خوشتر زبوی سنبل آیو
چو شو گیرم خیال تو در آغوش
سحر از بسترم بوی گل آیو