دیروز بود
عصر
اعمال ام داوود
قرآن، انعام، اسرا، واقعه، دخان، قلم ...
چه سورههایی، انگار ام داوود گشته بود حالدارترینها رو انتخاب کرده بود. اونایی که حرفای خودمونی بیشتری توش بود
آخر قرآن و صلوات و شروع دلتنگی
شروع وداع
شروع کرد
یا صاحب الزماااااااان
نالهها، اشکها، آقابیاااااااااااااا
التماس
آقا یــه نظر
یـــــــه نظر
از شما که چیزی کم نمیشه
شما رو به مادرتون فاطمه زهرا قسم میدم
آقا جون یه نظر
و
آقاست که در گوشت نجوا میکنه
یه نظر!!!
یه نظر!!!!!!!!!
پس این اعتکافی که اومدی چی بود
من خودم هفته پیش تو اعمال این هفتهت نوشتمش
نمیبینی چقدر سبـــــکی
نمیبینی تو فرصت پروازت چقـــدر پریدی
حالا که نوبت فرودت شده
تازه داری میگی یه نظر!
آقا جوون
بازم نفهمدیم که کار شما بوده
بـــــازم
چقدر از خودم پرسیده بودم که بابا تو ! تویی که سرتاپات گناهه، اونــم این چند وقته که نگات یه لحظه هم به آسمون نچرخیده، تو ، همونی که حس خیانت درت موج میزد، همونی که هرچی فرشتهات داشت میگفت نکن این گناهه، از دلت پسش میزدی
حالا چطور نفهمیدی که این کار خودت یا عملت نبوده
بلکه نظر آقاا بوده
آقاجوووون میدونم خیلی قول دادم و شکستم
ولی به خاطر این روزا
به خاطر معتکفای واقعیت
به خاطر خانوم زینب
اینبار کمکم کن سرقولم وایسم و شرمندهتون نشم
آی آقا میدونم که تو این چند وقته چقدر به خاطر کارام به حالم گریه کردی
آقا جوون میخوام برگردم
کمک کن
قول میدم
قول میدم که دیگه تکرارش نکنم
من دیگه به اون برنمیگردم
دیــــــــگه برنمیگردم
هر کی سی زندگی خودش
کمکم کن
ممنون خداجونم
ممنون